مدرسه دینی دارالقرآن والسنة روستای فرزنه

قالَ الامامُ الشافعیُ : العِلمُ لا یُعطیکَ بَعضَه حتّی تُعطِیَهُ کُلَّکَ

زمانی که حاکم متقی باشد

جمعه یازدهم اسفند ۱۴۰۲

فاطمه همسر خلیفه‌ی وقت عمر بن عبدالعزیز رحمه الله می‌گوید:

روزی نزد عمر رفتم که او را درحالی نشسته‌ بر مصلایش یافتم که دست بر گونه داشت و اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری.
این بود که گفتم: چه شده است؟

گفت: ای فاطمه، من عهده‌دار مسئولیت امور این امت شدم .. پس در مورد فقیر گرسنه و بیمار درمانده و ندار تلاش‌گر و یتیم دل‌شکسته و بیوه‌ی تنهامانده و مظلوم مغلوب‌شده و غریب و اسیر و پیر کهنسال و عیال‌دار زیادِ کم‌مال و امثال آنها در سرزمین‌ها و شهرهای مختلف تامل کردم و به یادآوردم که پروردگارم عزوجل در روز قیامت از همه‌ی آنها مرا بازخواست خواهد کرد و وکیل آنان محمد صلی الله علیه وسلم خواهد بود.

بنابراین ترسیدم و به خود لرزیدم که حجتی برای من در برابر پیامبر ثابت نشود .. این بود که دلم به حالم سوخت و گریستم.

البداية والنهاية - ابن کثیر
ترجمه: امین پورصادقی

داستان آن بوسه!📚

یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۲

داستان آن بوسه!📚

سال 19 هجري اميرالمومنين عمر بن الخطاب _ رضي الله عنه _ لشكري را براي جهاد با روم فرستاد. "عبدالله بن حذافه سهمي" رضي الله عنه به همراه اين لشكر بود.

قيصر روم داستانهاي زيادي درباره لشكر مسلمين و صدق ايمان و فداكاريشان در راه عقيده شان شنيده بود و به سربازانش دستور داده بود اگر اسيري از مسلمين گرفتند زنده به دربارش بياورند ... از مسلماناني كه در آن جنگ اسير شدند قهرمان اسلام عبدالله بن رواحه سهمي بود ...

امپراطور روم نگاهي طولاني به قامت عبدالله بن رواحه – رضي الله عنه – انداخت و سپس خطاب به او گفت: من پيشنهادي براي تو دارم!!
عبدالله پرسيد: چه پيشنهادي؟

قيصر گفت: پيشنهاد مي كنم نصراني شوي ... در آن صورت آزادت خواهم كرد و گرامي ات خواهم داشت
عبدالله در كمال عزت رو به سوي قيصر كرد و گفت: هيهات! مرگ برايم صد بار از آنچه مرا به آن مي خواني با ارزشتر است!
قيصر [كه مي خواست او را آزمايش كند] گفت: من تو را مردي شجاع مي بينم، اگر پيشنهادم را بپذيري تو را در آنچه دارم شريك خواهم كرد.

اما عبدالله بن حذافه كه در غل و زنجير بود جواب داد: "حتي اگر تمام پادشاهيت را و تمام سرزمين اعراب را به من دهي تا براي يك چشم بر هم زدن از دين محمد برگردم قبول نخواهم كرد"
قيصر گفت: پس تو را خواهم كشت!
عبدالله گفت: هر كاري مي خواهي بكن!

آنگاه دستور داد تا عبدالله را به صليب ببندند و طوري كه عبدالله نشنود به نيزه اندازش دستور تا نيزه را ميان پاهاي عبدالله بيندازد ... (تا او را بترساند)
و در اين ميان باز پيشنهاد خود را تكرار مي كرد اما عبدالله هيچ توجهي نمي كرد ...

قيصر وقتي ديد اين كار فايده اي ندارد به آنها دستور داد عبدالله را از صليب پايين بياورند و دستور داد ديگ بزرگي پر از روغن كنند و بر آتش گذارند تا آنكه روغن به غليان آمد و سپس دستور داد دو نفر از اسراي مسلمان را بياورند و در برابر ديدگان عبدالله بن حذافه درون ديگ بياندازند ...

و عبدالله ديد كه چگونه استخوانهاي آن دو شهيد بر روي روغن ظاهر شد ...
سپس امپراطور رو به عبدالله كرد و باز او را به نصرانيت دعوت كرد اما عبدالله از قبل هم مصمم تر شده بود!
امپراطور كه از او مايوس شده بود دستور داد تا او را درون ديگ بياندازند.

هنگامي كه عبدالله را به سوي مرگ مي بردند ناگهان اشك از چشمانش جاري شد. سربازان كه تا آن وقت اشك عبدالله بن حذافه را نديده بودند قيصر را باخبر كردند ...

قيصر كه اين را شنيد خوشحال شد و فكر كرد عبدالله بالاخره از مرگ ترسيده است و دستور داد او را بياورند.
وقتي عبدالله را به پيش قيصر آوردند دوباره از او خواست دينش را رها كند و نصراني شود اما عبدالله پيشنهادش را دوباره رد كرد!
قيصر كه واقعا گيج شده بود گفت: واي بر تو پس براي چه گريه كردي؟!

عبدالله گفت: "با خود گفتم اكنون در اين ديگ انداخته مي شوم و همين يك جان كه دارم خواهد رفت در حالي كه من دوست داشتم به اندازه موهاي بدنم جان داشتم و همه آنها در راه الله در اين ديگ انداخته مي شدند ... "

قيصر كه واقعا درمانده شده بود و در مقابل ابهت خود را از دست رفته مي ديد گفت: آيا قبول مي كني پيشاني من را ببوسي و در مقابل آزادت كنم؟
عبدالله گفت: اگر تمام اسراي مسلمان را هم آزاد كني!

[عبدالله مي گويد: با خود گفتم او نيست جز دشمني از دشمنان خدا، پيشاني اش را مي بوسم و در مقابل من و تمام اسراي مسلمان را آزاد خواهد كرد و اين كار هيچ ضرري براي من ندارد....
جلو آمد و پيشاني امپراطور روم را بوسيد ... آنگاه قيصر دستور داد تا اسراي مسلمان را تحويل عبدالله ابن حذافه دهند ...

عبدالله بن حذافه و ديگر اسرا به مدينه رسيدند ...
عمر بن الخطاب كه از داستان عبدالله بن حذافه باخبر شد بسيار مسرور گرديد و گفت:
"بر هر مسلمان واجب است تا پيشاني عبدالله بن حذافه سهمي را ببوسد و من اول اين كار ا خواهم كرد".و آنگاه

اميرالمومنين عمر فاروق پيشاني عبدالله را بوسيد ...
رضي الله عنهم اجمعين

♻️ مدح حضرت عثمان در نهج البلاغه

شنبه هفدهم تیر ۱۴۰۲

🔹 همانا مردم پشت سر من هستند و مرا میان تو و خودشان میانجی قرار داده‌اند، به خدا نمی‌دانم با تو چه بگویم؟ چیزی را نمی‌دانم که تو ندانی، تو را به چیزی راهنمایی نمی‌کنم که نشناسی، تو می‌دانی آنچه ما می‌دانیم.

ما به چیزی پیشی نگرفته‌ایم که تو را آگاه سازیم، و چیزی را در پنهانی نیافته‌ایم که آن را به تو ابلاغ کنیم. دیدی چنان که ما دیدیم، شنیدی چنان که ما شنیدیم، با رسول خدا بودی چنان که ما بودیم، پسر ابو قحافه «ابوبکر» و پسر خطاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا در خویشاوندی از آن دو نزدیک‌تری، و داماد او شدی که آنان نشدند، پس خدا را، خدا را، پروا کن! سوگند به خدا! تو کور نیستی تا بینایت کنند، نادان نیستی تا تو را تعلیم دهند، راه‌ها روشن است، و نشانه‌های دین برپاست.

به اعتقاد اهل سنت هیچ نص صریحی بر خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه وجود ندارد

پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۲

به اعتقاد اهل سنت هیچ نص صریحی بر خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه وجود ندارد

🔹❓پرسش: بعضی می گویند رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکانی به نام غدیر خم حضرت علی رضی الله عنه را جانشین بعد از خود تعیین نمود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه خلیفه بلا فصل و وصیّ رسول الله صلی الله علیه و سلم می باشد آیا این گفته صحت دارد؟

⬇️ ⬇️

📝پاسخ: در پاسخ می گوئیم: خیر. نزد اهل سنت و الجماعت این گفته صحت ندارد و خلیفه بلا فصل رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از وفات آنحضرت ابوبکر صدیق رضی الله تعالی عنه می باشد

زندگینامه بزرگمرد تاریخ حسين‌ بن‌ علي رضي‌ الله‌ عنه

شنبه ششم اسفند ۱۴۰۱

حسين‌ بن‌ علي رضي‌ الله‌ عنه

در پنجم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ متولّد شد، رسول‌ الله صلي‌الله‌عليه‌وسلم او را تحنيك‌ كرد و برايش‌ دعا فرمود و نامش‌ را “حسين”‌ گذاشت‌. حسين‌ رضي الله عنه هنگام‌ وفات‌ رسول‌ اكرم‌صلي الله عليه و سلم حدود شش‌ سال‌ و نيم‌عمر داشت‌؛ زيرا او در ماه‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ به‌ دنيا آمد و رحلت‌ رسول‌ اكرم‌صلي الله عليه و سلم روز دوشنبه‌ دوازدهم‌ ربيع‌ الاوّل‌سال‌ يازدهم‌ هجري‌ واقع‌ شد.

ابو ايوب‌ انصاري ‌رضي الله عنه مي‌فرمايد: روزي‌ نزد رسول‌ الله صلي الله عليه و سلم رفتم‌، ديدم‌ كه‌ حسن‌ و حسين‌ رضي‌الله عنهما بر سينه‌ي‌ رسول‌الله صلي الله عليه و سلم بازي‌ مي‌كنند، گفتم‌: يا رسول‌ الله! اينها را دوست‌ داري‌؟ فرمود: چرا دوست‌ نداشته‌ باشم‌، اينها دو ريحانه‌ (موجب‌راحت‌ و شادماني‌) من‌ در دنيا هستند.

دلیل و برهان در تبرئه ابوهریره از بهتان

سه شنبه دوم اسفند ۱۴۰۱

نام و کنیۀ ابو هریره رضی الله عنه
هر چند در مورد نام حضرت ابوهریره رضی الله عنه و نام پدرش اختلاف زیادی وجود دارد، اما علامه ابن حجر رحمه الله می فرماید: «مرجعها من جهة صحة النقل ثلاثة: عمیر و عبدالله و عبدالرحمن، الأولان محتملان فی الجاهلیة و الاسلام و عبد الرحمن فی الاسلام خاصة»(1)؛ (نهایت تمام نظریات (در مورد اسم ابوهریره رضی الله عنه) با تو جه به صحت نقل به سه مورد ختم می شود: عمیر، عبد الله و عبد الرحمن، دو اسم اولی احتمال و ثبوتشان هم در اسلام و هم در جاهلیت می باشد، اما عبدالرحمن صرفاً در اسلام ثابت است.)

سیره عمرو بن عاص رضی الله عنه

یکشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۱

او عمرو بن عاص بن وائل سهمی، مکنی به ابومحمد و ابوعبدالله است. ابن اسحاق و زبیر بن بکاراتفاق نظر دارند که وی در حبشه و نزد نجاشی اسلام آورد و در صفر سال هشتم هجری به مدینه هجرت کرد. اما ابن حجر معتقد است که وی در سال هشتم هجری و قبل از فتح مکه به اسلام گروید. قولی دیگر میگوید: وی مابین صلح حدیبیه و نبرد خیبر اسلام را پذیرفت.